داستان و مشخصات اش | Ashe


نقش اولیه : تیر انداز

نقشه ثانویه : ساپورت

مسیر استفاده : (پایین – Bot) (وسط – Mid)

قیمت :  IP ۴۵۰ / ۲۶۰ RP

لقب : خشم طوفان





|| داستان ||


اش با هر تیری که از کمان ارتقا یافته یخی اش شلیک میکند ثابت میکند که یک تیرانداز استاد است. او هدفش را با دقت انتخاب میکند، برای لحظه مناسب صبر و با دقت و قدرت تیراندازی میکند. او با همان دقتی که تیر اندازی میکند؛ هدفش را که متحد کردن قبایل فرلیورد و تبدیل آنها به یک ملت قوی است دنبال میکند.

به عنوان یک کودک، اش همیشه یک رویا پرداز بود. او در دژهای عظیمی که اجدادش ساخته بودند بسیار حیرت زده میشد و ساعت ها در کنار آتش به پای افسانه های قهرمانان فرلیورد مینشست. او بیشتر از همه اوروسا را دوست داشت . ملکه مشهور فرلیوردی زیبا و متحد. با اینکه مادر او همیشه از حماقت او گله میکرد ولی اش قسم خورد که یک روز قبایل از هم پاشیده تندرا را گرد هم آورد. او با تمام وجودش میدانست که اگر این مردم یک بار دیگر با هم متحد شوند میتوانند به عظمت دست پیدا کنند.

وقتی اش تنها پانزده سال داشت مادرش در رهبری یک حمله ناگهانی عجولانه کشته شد . با تبدیل ناگهانی” اش” به رهبر قبیله؛ اش تصمیم گرفت تا به جای انتقامی که شدیدا خواستارش بود به دنبال رویای کودکیش برود. او عاشقانه در مقابل مردمی که جنگ میخوایتند صحبت می کرد و می گفت که وقت آن آمده تا خونریزی را کنار بگذاریم و یک صلح بر جای ماندنی ببندیم. بعضی از جنگجویان او به زودی به صلاحیت او برای قانونگذاری شک کردند و به ایده خاءنانه کشتن رهبر جوان رسیدند.

قاتلین زمانی که اش در یک شکار روزانه بود حمله کردند ولی نقشه آنها با هشدار دادن یک جغد بزرگ به اش کامل نشد. اش به پشتش نگاه کرد و مردان قبیله اش را دید که با شمشیر های کشیده به او نزدیک میشوند. آن ها بیشتر بودند و اش را دوره کرده بودند، اش ساعت ها فرار کرد. او خود را در یک سرزمین بی نام و نشان یافت، سلاحش در تعقیب و گریز گم شده بود. وقتی یک جیغ دیگر از جغد شنید، به این موجود عجیب اعتماد کرد و اورا تا یک دشت دنبال کرد. آنجا پرنده را دید که بر روی یک تپه از سنگ نشست یک سنگ قبر باستانی فرلیورد. جغد با یک نگاه به اش پرید و پرواز کرد. با نزدیک شدن به توده سنگ ، اش احساس کرد که نفسش یخ میبندد و یک سرمای غیر طبیعی تا مغز استخوانش را میسوزاند. سنگی که بر نک توده بود با یک عتیقه نشانه گذاری شده بود “اَوروسا”.

قاتلان به دشت رسیدند. اش سنگی که عتیقه روی آن بود را برداشت تا از خودش دفاع کند و چیز مخفی که زیر آن بود پیدا شد؛ یک کمان پرداخته شده و تراشیده شده از یخ. او کمان را گرفت، و از سرمایی که در انگشتانش ایجاد شده بود جیغ میکشید و کمان را از جایگاه استراحتش جدا کرد. سرما از کمان ارتقا یافته به درون اش جاری شد، و قدرتی که همیشه درون اش نهفته بود را بیدار کرد.

اش برگشت تا با قاتلین رو به رو شود. او کمان را کشید و با غریزه خالص اراده کرد که از سرما تیری شکل بگیرد، هوای یخ زده شکننده. با یک شلیک یخی این آشوب را پایان داد. با احتیاط سنگ قبر را سر جایش گذاشت و از اوروسا به خاطر هدیه اش تشکر کرد، و وقتی به خانه اش برگشت. قبیله او سلاح افسانه ای را شناختند و از آن به عنوان یک رحمت از طرف ملکه فرلیورد باستان یاد کردند.

با کمان اوروسا و دیدگاه اش از اتحاد صلح طلبانه. قبیله اش به زودی به بزرگترین قبیله فرلیورد تبدیل شدند، که اکنون به عنوان اوروسا شناخته میشود. آنها با هم ایستادگی کردند با اعتقاد به ابنکه فرلیورد دوباره یک ملت بزرگ میشود.


“یک قبیله، یک ملت، یک فرلیورد”



|| پوسته ها || 













|| قدرت ها || 


  

  

  

  

  



|| دوستان || 


          


|| دشمن ها ||